از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( 2)
از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( 2)
از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( 2)
( اختلاف فرزندان میرزا حسینعلی بر سر جانشینی پدر و پاسخ به نقدها)
پژوهشی از استاد محیط طباطبائی
همان گونه که در شماره پنجم سال سوم (صفحه 343 ) و در شماره دوم سال چهارم (صفحه 113) به صراحت وصداقت تام و تمام خاطرنشان ساختیم نظر ماهنامه تحقیقی گوهر از درج این سلسله مقالات تنها بحثی مستوفی و علمی و تاریخی و تحقیقی در زمینه کتاب شناسی بوده و بس. به همین سبب یادآور شدیم که هر گونه مقاله و اعتراضی و نظر مستند و مستدل که برسد بی چون و چرا درج خواهد شد تا همه بدانند که ماهنامه تحقیقی گوهر جنبه نصفت و عدل را در حد نهایت رعایت می کند وبه هیچ وجه در این کار جنبه عناد و لجاج و خصومت و احتجاج ندارد.اینک نیز برای رفع هر گونه سو ء تفاهم و داوری های ناروا همان نظر را مکرر و موکد ابراز می داریم و صفحات بحث ونقد را برای معترضان و منتقدان باز می گذاریم.
تصورمی کنم آقای دکتر داودی خاطرات یونس خان افروخته را دیده اند آن جا که می خواهد از شکایت میرزا محمد علی غصن اکبر و برادران دیگر از برادر بزرگ به حکومت عکا سخن در میان آورد می گوید:
«ناقضین (برادران عبدالبهاء">عباس افندی ) به دولت عثمانی شکایت کردند که افندی کبیر (بهاءالله ) یکی از اقطاب (صوفیه) و اولیاء بوده … حقوق مقرره و هدایای عدیده به نام بهاءالله می رسد به ما نمی دهد. آن چه به میراث از پدر ما باقی مانده همه را درتصرف و ما را محروم…»
عبدالبها در جواب شکایت آنها وصیت نامه بها را ارائه داد و گفت بهاءالله نوشته "گنج نگذاشتیم و بر رنج نیفزودیم "لکن دو شی نفیس (قرآن وتسبیح ) موجود است این را هم حضرات به سرقت برده برای فروش ، همه جا نشان داده بودند » (از صفحه 100 خاطرات نه ساله)
در این صورت جواب ایراد خود را از زبان مولای خود و به قلم کسیکه نه سال با او در حیفا هم نشین بوده شنیدند و دریافتند که میراث مورد اختلافی وجود داشته و کار را به شکایت رسانیده بود. بدیهی است این میراث منقول بوده که اشاره به دزدیدن آنها شده است نه آثار معقول مرغوب معنوی.
نمی دانم قصه تسبیح مروارید گرانبهایی که میرزا موسی جواهری بغدادی با اموال دیگرش در بغداد به میرزا حسینعلی بخشیده دکتر داودی شنیده اند که جواهر فروشان از تعیین بهای آن عاجز بودندیا نه، قرآن مورد ذکر هم ناگزیر تحفه بسیار نفیسی بوده که از حیث بهاءبه مقام تسبیح می رسیده و این دو شی نمونه ای از میراث منقول ظاهری شمرده می شود.
خوب است دکتر داودی به آن چه شوقی افندی در نوشته تاریخ آفرین «خدا می گذرد گادپسیزبای » راجع به اختلاف اعضا و عوامل دیگر این کشمکش نوشته مراجعه کنند و بنگرند که انصاف میرزامحمد علی برادر میرزا عباس که از طرف پدر لقب غصن اکبر یافته بود به ناقض اکبر و اطلاق صفت ناقضین، بر همه برادران وعموزادگان و منسوبین عبدالبها یادگار پایدار وجود چنین اختلاف خانوادگی بوده است.
میرزا جواد قزوینی و مجدالدین پسر میرزا موسی و بدیع الله میرزا آقاجان خادم و آقا جمال خوانساری از برادران ومنسوببن و بستگان عبدالبها جداجدا جریان این اختلاف را در ابتدای کار نوشتند وبرخی از اینها گویا در همان اوان در بمبئی هم به چاپ رسیده باشد.
رساله میرزاجواد را پروفسور برون انگلیسی ترجمه و در کتاب مواد اصلی برای تاریخ بابیه نقل کرده است.
چهل سال پیش از این نسخه ای خطی اثر میرزا جلیل خوئی که بعد از مرگ عباس افندی (غصن اعظم) در تأیید محمد علی افندی (غصن اکبر) شریک خلافت و وصایت بها نوشته بود دیدم و به عجله در آن مروری کردم.
چهار سال پیش آقای علی مشیری از فضلای ایرانی مقیم لندن مجموعه کلانی از اثر خطی مربوط به میرزا محمد علی غصن اکبر و طرفدارانش که خود را موحد و بهائیان طرفدار شوقی افندی را مشرک می نامند (همان طورکه اینان نیز خود را در برابر ناقضان ثابت می خوانند) ازترکه یکی از احفاد میرزا بزرگ نوری که در قبرس یاحیفا سکونت داشته و درگذشته و اوراق و اسنادش در اروپا به دست خریداری افتاده بود به تهران آورد و در معرض فروش قرار گفت.
اداره کل اوقاف کشور گویا قصد خریداری آنها را داشت به درخواست آقای نصیر عصار سرپرست اوقاف روزی تمام اوراق مجموعه را ازنظر ملاحظه و مطالعه گذرانیدم.
علاوه بر صدها نامه اصلی که دهها از آن به خط زیبای میرزا محمد علی غصن اکبر نوشته شد بود در آن میان مجموعه نامرتبی از کتاب مفصلی به قلم آقاجمال خوانساری دیدم که او بعد از مرگ بها جانب غصن اکبر راگرفت و در مقابل این طرفداری از طرف عبدالبها به کفتار ملقب شد (سبب تسمیه او به کفتار گویا مربوط به همین نباشی او در آثار سلسله برای اثبات حقانیت میرزا محمد علی بود) در ضمن همان مجموعه رساله ای دیدم در وصف این اختلاف و اجتماع مریدان برای حل اختلاف در قصر بهجی و چوب خوردن خادم الله در اصطبل به دست عبدالبها که در بمبئی به چاپ رسیده بود.
خوب است آقای دکتر داودی به سرپرست فعلی کل اوقاف مراجعه کنند و ببینند شاید مجموعه را آن موسسه خریده و ضبط کرده باشد تادر آن اسناد وجود اختلاف خانوادگی اغصان شحره را ببینند.
باز به یاد دارم کتابی در همین زمینه اختلاف پسران بها که در بمبئی به چاپ رسیده بود و قریب دویست صفحه داشت به خط نستعلیق سالها پیش در دست کتاب فروشی دیدم. گمان می رود با وجود این گونه مدارک و اسناد خطی و چاپی که اضعاف آن را می توان در ترکه اوراق همان اغصان سر و دل شکسته باغ رضوان عکا یافت دیگر تفسیرقید «ظاهرا»در مقاله ماهنامه تحقیقی گوهر اشکالی نداشته باشد.
اما قید «باطنا» مربوط بدین بوده که میرزا حسینعلی و میرزا یحیی پس از ورود به بغداد و قبول تابعیت دولت عثمانی از قید تمسک به مبانی شیعه در خاک عثمانی ظاهرا آزاد بود ولی در لباس تصوف و به عنوان صوفی مسلمان سنی وار در آن کشور به سر می بردند وصفی که میرزا بزرگ خان آشوری ( پدر دکتر امیر اعلم) کارگزار وقت ایران در بغداد ضمن گزارش خود به وزارت خارجه از تهیه وسایل سفر می فرستد و رونویس آن در مجله وحید انتشار یافت و دفتر کوپیه اصل آن را هم ده پانزده سال پیش نزد یکی از فضلای کتاب دوست تهران دیدم کیفیت حرکت از بغداد به اسلامبول حضرات را برشیوه مسافرت صوفیه عثمانی از حیث لباس و اسباب وسایل حرکت شرح می دهد.
عکس میرزا حسینعلی در دو صورت معروف خود یکی با مولوی و دیگری با تاج درویش ایرانی معرف همین معنی است عکسهایی که از مشکین قلم از عبدالبها در جوانی گرفته اند در دست است همه صوفی وش جلوه می کند.
این وضع ظاهری تظاهر به اسلام و تصوف در اسلامبول و ادرنه قبل ازتفرقه برادران و بعد از تجزیه هم در عکا و قبرس تا موقع مرگ هر دو برادر معمول بود. روزه ماه رمضان و نماز جمعه قرائت قرآن کریم و حضور در مراسم دینی عمومی هرگز ترک نمی شد و این را تا هنگام تحمیل حمایت سیاسی ونظامی بریتانیا بر قبرس و فلسطین در شهرهای ماغوسه و عکا و حیفا معمول و معروف بود.
مراقبت عبدالبها در این کار به اندازه ای مستمر و دقیق بود که حتی پس از اعلام مشروطه عثمانی باز هم می کوشید که ترکها رابه حقیقت امردعوای پدرش آگاه نکند. در کتاب راپرت رسمی ولایت بیروت که چند تن از کارمندان فاضل جامعه شناس عثمانی در سال 1332 هجری مأمور جمع آوری اسناد ومواد آن بوده اند و در سال 1333 هجری به دو زبان ترکی و عربی در بیروت به چاپ رسیده است از ملاقات هیأت مزبور با عباس افندی رئیس بهائیان حیفا ومذاکراتی که با او کرده اند ،آنان نتوانسته اند به واقعیت بهائیگری پی ببرند و آن را از روی اظهارات و ی یک مسلک و طریقه عرفانی شناخته اند. متأسفانه این کتاب را فعلا در دسترس خود ندارم و چنان که به خاطر نقل برخی از عبارات منسوب به عبدالبها که در آن چاپ شده برای جلب توجه و اطمینان آقای دکتر داودی در تأیید (باطنی) بودن دعوت بی فایده نباشد.
دکتر یونس افروخته در خاطرات حیفای خود همین موضوع را به عبارت دیگری می نویسند:
«چون جمال مبارک تبلیغ را در خاک عثمانی نهی فرموده بودند آنها ( اغصان ) فکر نمی کردند که کتاب عهد (وصیت نامه بها) در حکومت افشا شود.»
شاید بر همین اساس بود که بنا به شهادت میرزا جواد قزوینی و طراز الله کاشانی از شهود مجلس ورثه عکا وقتی وصیت نامه بها را در یک جلسه خانوادگی می خواستند بخوانند مجد الدین پسر میرزا موسی داشت آن را می خواند عبدالبها به او اجازه تجاوز قرائت از حدی را نداد و گفت مصلحت نیست . مسلم است رعایت حزم و احتیاط باعث بر این نهی از قرائت بوده است.
در این صورت آقای دکتر داودی باید زحمت قبول را تحمل کند و بپذیرند که کشمکش بر سر ریاست امر بهائی در آن روز امری باطنی و مستور از انظار بوده زیرا اظهار آن از طرف بانی وموسس عقیده در کشورهای ترک زبان و عرب نشین نهی شده بود.
قصد نگارنده بحث در مسائلی نبوده که از حوزه ارتباط با معرفی کتابهای تاریخ بابیه بیرون باشد و اگر اشاره ای به موضوعی رفته برای کشف اسباب تصرفات متوالی داعیان این فرقه در متن تاریخ قدیم و جدید مربوط به بابیه تا تجدد نهایی آن در قالب «امواج نور» بوده که بعد از انقضای سالها بر مرگ نبیل زرندی و سکوت کامل در باره او عنوان ترجمه و تلخیص تاریخی را پیدا کرده که بدو نسبت داده اند.
هر گاه برای نویسنده این سطور قبول دعوت برخی از شاگردان مهاجر از ایران به فلسطین تا کنون میسر شده وبدانجا رفته بود ناگزیر از خارج عکا و دامنه کوه کرمل ، مشرف بر حیفا تا عدسیه در کنار رود اردن،آثاری از این میراث ظاهری را می دید امیدوار است برای دکتر داودی نصیب شده پیش از استیضاح نویسنده مقاله ماهنامه تحقیقی گوهر توانسته باشند در آیینه خاطرات خود تصویر جالب وگرانبهایی از این میراث مادی بهاءالله را در فلسطین تماشا کنند.
چه ایشان در کتاب «شاهراه برگزیده » چوزن های وی نوشته خانم بلو نفیلد دیده اند که در باره دارایی سرکار آقا حاوی نکات قابل ملاحظه ای است. از جمله می گوید:
«آصفیه و دعیه را بنا به دستور پدر یه دو برادر کوچکتر واگذار کردند. علاوه بر آن قصر بهجی یا باغچه پاشا و باغ رضوان و دیه های نزدیک به عکا و مستقلات حیفا که غالب آنها در ملکیت نوع جدید فلسطین باقی است گواه وجود میراث غیر منقول و ارضی میرزا حسینعلی محسوب می شود.
در باره میراث منقول باید وصف براون را از روی فرشها و پرده ها و مبلهای قصر بهجی که در آثار امری سجن عکا معرفی می شود در روز ملاقات برون با بها خواند و بدان چه که بعدها در باره قالیچه ابریشمی و تسبیح مروارید و اشیا دیگری که تهمت دزدی آنها به برادران سرکار آقا،بدیع الله و ضیاءالله زده شد، اندیشید و سایه وجود آنها را در اظهارات عبدالبها به حاکم ترکی عکا یافت و پذیرفت که اگر «افق اعلی از زخرف دنیا خالی بوده » حمد خدا را که افق ادنی از دیه و کاخ و باغ و خانه و اثاث البیت، و نفائس اشیا و تحف هرگز خالی نبوده وانکار وجود آن در حکم کفران نعمت الهی است صرف نظر از آن چه در این باب خوانده و دیده و گفته شد بیست و دو سال پیش از این در شهر دمشق از کسی که در موقع بروز اختلاف میان ورثه بها حاکم عکا بوده شرحی شنیدم که نقلش در اینجا بی مورد نیست و امیدوارم چاپ آن.ماهنامه تحقیقی گوهر را که به ترکیه برای مشترکین مجله می رود به سرنوشت مجلات وحیدی دچار نکند که چند سال پیش گوشه ای از این روایت را دربرداشت!
پس از حضور و زیارت مقام و مشاهده صندوق خاتم، بنابه درخواست متولی به تالار پذیرایی مقام آمد هیات اعزامی ایران به ریاست تیمسار سرتیپ ضرغامی (سپهبد بعدی) به اتفاق سفیر کبیر واعضای سفارت کبرای شاهنشاهی ایران و گروهی از زائران ایرانی حاضر در آن مقام آن مرحوم را به گرمی استقبال کردند. حضرت رئیس جمهور ضمن تحسین آثار ممتاز هنری ایران سخن از خط زیبای فارسی نستعلیق پیش آورد. میرزا حسن زرین خط نسخه حافظ چاپی خط خود را به ایشان تقدیم کرد و رئیس جمهور را به یاد میرزای مشکین قلم خطاط اصفهانی انداخت که در جوانی پیش او مشق خط کرده بود. از وصف مشکین قلم به ذکر میرزا عباس ( عبدالبها) پرداخت و از حسن اعتقاد او در دیانت اسلامی و حضور منظم او در نماز جمعه و برگزاری مراسمی دینی و مراقبت وی در کار روزه داری لختی یاد کرد. آن گاه باعث بر آشنایی خود را با او چنین توضیح داد. :
« در سال 1310 یا 1309 هجری نخستین مأموریت دولتی من بعد از طی دوره تحصیل مکتب سلطانی و مدرسه حقوق در حکومت عکا آغاز شد. این موقع با مرگ پدر عباس و بروز اختلاف میان او و برادرانش مصادف بود. برادران عباس میرزا چندان پایبند وظایف دینی و حضور در نماز جمعه نبودند اما خود او هر روز جمعه ای در کنار من به نماز بر می خاست و همیشه مراقب اعمال دینی خود بود به همین سبب مورد تأیید و مساعدت قرار گرفت (نقل به معنی)
مرحوم اتاسی افزود که روزی از عباس میرزا پرسیدم شماکه در کار دین چنین استوارید چرا به سوءمعامله دولت خود دچار و از ایران خود دور شدید؟ میرزا عباس جواب داد: ما از آن دسته متصوفه بودیم که سب خلفا را جایز نمی دانستیم و این امر بغض مقامات رسمی را برانگیخت تا ما را به عثمانی فرستادند ( باز به نقل به معنی شد)
مرحوم اتاسی از کسی که در جمع ایرانیان طرف خطاب او بود پرسید: «شما راجع بدین موضوع شنیده اید؟» و در جواب او چنین شنید که «عمر ما و پدر و نیای ما به اقتضای همزمانی با وقوع این حادثه را ندارد ولی از قراری که در روزنامه رسمی دولتی مربوط به همان ایام نوشت بودند و خوانده ایم جمعی درصدد سوءقصد به سلطان ایران برآمدند و به او تیر زدند ولی کشته نشد و زخمی گردید. عده ای از آنان که متهم به سوء قصد بودند دستگیر و غالباً کشته شدند و پنج تن از آن میان توانستند برائت خود را از همراهی و همکاری با آن دسته از هر حیث ثابت کنند و آزاد شدند. میرزا حسینعلی پدر میرزاعباس یکی از آن پنج نفر بوده که پس از کسب آزادی به وسیله صدراعظم (بنا به قول خودش ) از شاه کسب اجازه برای سفر به عراق عرب کرد و به بغداد آمد و دیگر به ایران بازنگشت.
بنابر این چنان که ملاحظه فرمودید موضوع اختلاف بر سر میراث ظاهری را از زبان کسی شنیده ام که در 1310 هجری خود در مرکز تسویه اختلاف قرار گرفته بوده و چون قصد معارضه و مناقشه عقیده ای با کسی نداشتم با کمال نزاکت و ادب در جمله کوتاهی بدان اشاره رفت. در مقابل از استاد فلسفه دانشکده ادبیات تهران که علم اخلاق مانند منطق، جزئی از قلمرو ارتباط درسی وعلمی و فلسفی او با شاگرد و اجتماع محسوب می شود انتظار می رفت که مطلب را معلمانه تلقی و تحقیق و القا کنند نه آن که مبلغانه طرف گفتگو را حریف همکاسه محفل تقدیس به شمار آورند و وقت خوانندگان نشریه خاص فرقه را به سخنان خطابی و جدالی مشغول دارند تا از اصل موضوع که سلب نسبت ترجمه اشراق خاوری از نبیل زرندی باشد غافل بمانند.
آری ، در موقع نقل مطلب از حافظه نام تذکرة الوفا ترجمه حیاة القدما با اسم اتمام الوفا فی ترجمه حیاة الخلفا اثرشیخ محمد خضری مشتبه گردیده ولی حمد خدا را که حافظه در نقل مطلب مورد استناد پس از سالیان دراز که بر دیدن آن گذشت ،اشتباهی نکرده که به زعم ایشان گناه نابخشودنی باشد.
نسخه ای از مقاله سیاح در سفر 1307 برون به عکا از طرف مولف به او اهدا شده است و بنا به نوشته برون که شاید از خود مولف میزبان شنیده باشد در 1303 یعنی چهار سال قبل از سفر برون به عکا تألیف شده و نسخه اهدایی به او در 1307 کتابت یافته است .
بنابر این سه سال بعد از کتابت نسخه موجود از تحریر نبیل تألیف گردیده است متاسفانه رقم 1303 در موقع چاپ مقاله به صورت 1330 درآمده است و ای کاش چنین اختلاف رقمی پدید نیامده بود.
بدیهی است یک مراجعه به مقاله دوم ماهنامه تحقیقی گوهر و نظری به کلیشه های ضمیمه آن اشتباه را رفع می کرد و دیگر نیازی بدان حاصل نمی شد که دکتر به روش ابوالفضائل در ردیه فرائد که در تبیین حدیث حروف مقطعه ابولبید مخزومی متشبث گردند و المرای نسخه چاپی صافی را به حساب آورند نه الرأی اصل نسخه عیاشی و احباب محفل انس را با بازی عدد مشغول دارند و از آنها مجال توجه به مفاهیم ومعانی اصل مقاله را سلب کنند.
تردید نگارنده در تثبیت رقم میان سی وچهل ناشی از این احتمال بوده که شوقی افندی پس از جلوس بر مسند ریاست طایفه که با عرض پشیمانی آواره از بهائیگری سلب اعتبار از کواکب الدریه او توام اتفاق افتاد در صدد تنظیم و تدوین متن تاریخی جدیدی از روی مجموعه مدارکی درآمد که به مساعی عبدالبها از سال 1330 تا 1334 هـ برای رد برون در حیفا جمع آوری شده بود و این نیت را نخست با تحریر «امواج نور » یادون بریکرز سپس درتدوین «گاد پاسیزبای» به مرحله کمال خود رسانید.
کتاب نخستین به نام «نلخیص تاریخ نبیل» ازعربی وکتاب دوم از متن انگلیسی به نام «قرن بدیع» به فارسی ترجمه و در تهران انتشار یافت. نویسنده مقاله به تاریخ ثابت انتشار «دون بریکرز» ننگریسته بلکه به طول سالهایی اندیشیده که تقریبا صرف تکمیل این عمل گردیده بود و به تقریب این زمان راده سال میان سی و چهل انگاشته است.
"مسلم است در آن روزکه می خواستند به کتاب چاپ برون جوابی داده شود اگر به چنین متن مفصلی حاوی نکات منظور و مطلوب خود مانند تاریخ تازه چاپ فارسی منسوب به نبیل زرندی دسترسی داشتند دیگر به تدوین کشف الغطا یا استمداد از نعیم شاعر سدهی (که) برای نظم استدلالیه معروف(شده ) نیازی در کارنبود. "
متأسفانه سه لفظ «خود» و «که » و «شده» در موقع پاکنویس و ماشین کردن ازمقاله افتاده و خوشبختانه هیچ گونه اخلالی درمعنی منظور نگارنده از حذف آنها پیدانشده و احتیاجی به اثبات ضمنی بی اطلاعی دکتر معترض در مورد استمداد از نعیم بعد یاپیش از مرگ میرزا ابوالفضل و میزان شرکت نعیم در رد برون نداشته است. قطعا ناقد استاد به منظومه استدلالیه چاپ بمبئی که شامل تعریف و توصیف از نعیم است دسترسی داشته و می توانسته انددر صفحه 12 آن ضمن مکتوب عبدالبها به نعیم که کلیشه خط عبدالبها را هم بعد از صفحه صد و پنجاه منظومه چاپی افزوده اند این مطلب را بنگرند "در خصوص دحض مفتریات (رد دروغ های) برون و اثبات تحریف کتاب (نقطه الکاف) باید خدمتی به درگاه الهی نمایند. آن جناب با جمیع یاران مقتدر باید در این مساله (رد برون) در نقطه الکاف متفق شوید.جناب سمندر را هم در این مساله شریک فرمائید تا معلومات کل جمع گردد. جواب شافی و کافی مرقوم شود. این قضیه باید در نهایت سرعت مجری شود. جناب آقای میرزا ابوالفضل مستعدند عنقریب جواب اتمام خواهند داد لهذا معلومات کافیه خود را درتحریف میرزا جانی به جناب آقای میرزا ابوالفضل سریعا ابلاغ داریدع.ع" این مکتوب مانند مکاتیب دیگر آن مجموعه تاریخ ندارد ولی قاعدتاً بایستی در فاصله 1331 و 1332 نوشته شده باشد. پی آن مکتوب دیگری دیده می شود که موضوع را به نعیم چنین تأکید می کند« نامه ای که مرقوم نموده بودید با تفاصیل تاریخ آقامیرزا جانی کاشی و تحریف بی خردان (پروفسور برون و علامه قزوینی) جمیع واضح و معلوم گردد. البته تحقیقات را به زودی اکمال و تأیید و نزد جناب ابوالفضائل "محرمانه " بفرستید. همچنین جوابی که خود آن جناب مرقوم می نمایند عند الاتمام نزد ابی الفضائل و یک نسخه جهت عبدالبها ارسال دارند.
در این صورت معلوم می شود عبارتی را که دکتر داودی در باره اشتغال میرزا نعیم به نوشتن ردیه ای برنقطه الکاف مورد تعجب قرار داده و به نویسنده اش نسبت ارتکاب خطا داده و پیش خود چنین پنداشته اند که" نویسنده از کسی شنیده و یاجایی خوانده که نعیم سدهی از کسانی بوده که بر حسب امر عبدالبها بعد از ابوالفضائل مأمور ادامه کار او در رد نقطه الکاف برون شده و از طرف دیگر نام استدلالیه به گوششان رسیده و یا از برچشمشان گذشته و اینک با اعتماد به حافظه این را با یکدیگر آمیخته و روی هم ریخته اند.
"این نکته در حقیقت خطایی بوده که ازناحیه خود استاد فلسفه سرزده و آغاز کار نعیم را بعد از مرگ گلپایگانی دانسته در صورتی در حیات گلپایگانی و هم زمان بااو از نعیم سدهی هم دعوت شده بود و آن گاه کارش را ادامه عمل میرزا ابوالفضل شمرده در صورتی که مبنای عمل میرزا ابوالفضل برعمل مستقل نعیم ودیگران قرار می گرفته است.
باید دانست که عرض نتیجه هر تحقیقی بر خوانندگان برای جلب ایمان و اعتقاد ایشان نیست بلکه به منظورجلب دقت دیگران بر موضوع مورد تحقیق است و خوانندگان در قبول یا رد آن ازاد هستند امابرای جلب اعتقاد بی چون وچرای خواننده و شنونده سعی و اهتمامی از نوع دیگری لازم است تا در خاطر شنونده بتوان رخنه ای برای نفوذ عقیده ای باز کرد و این کار اهل تبلیغ و ترویج است نه اهل تحقیق!
به فرض آن که خوانندگان ماهنامه تحقیقی گوهر در نوشته محیط نکته قابل تردیدی را ببینند و بنمایند فوق العاده از دلالت ایشان سپاسگزاری خواهد کرد و بنا به عبارت ماثور "من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا "بنده دعاگوی فضل ایشان خواهد شد.
آقای دکتر! مقاله سیاح را شصت سال پیش در چاپ 1308 بمبئی خوانده ام و پنجاه سال پیش هم آن را در چاپ مبتنی بر نسخه 1307 خط زین المقربین دو باره خواندم و درهمان زمان، تاریخ تألیف آن را درنوشته مترجم انگلیسی کتاب سال 1303 دیده ام و قرینه ای هم بر عدم صحت آن نیافته ام و از همه اینها بر لوح خاطر امین و وفادار خود به موقع یادداشت برداشته ام و به هنگام نقل آن ابداً از حافظه دراصل معانی و مطالب خطائی ندیده ام در این صورت چطور شما که حکم فرزند مرا از حیث سال و تجربه و زندگی دارید این گونه گستاخانه به مورخ سالخورده زمان خود نسبت ارتکاب این همه خطای یک جا و یک سره و یک باره می دهید و برای ارائه موارد این همه خطا دنبال هجو نامه منثورخود چنین مثالی می آوردید:
« مثلاً ارتباط مقالات میرزا ملکم خان را با مطالب نبیل قاینی یا تأثیر جلال الدوله و کمال الدوله آخوندزاده را در آثار حضرت عبدالبها بر حسب ادعای چنین محققی نپذیرند!»
اگر دکتر داودی استاد دانشگاه تهران خود را در قفس معتقدات محدودی عامیانه محبوس نکرده و از فیض مطالعه آزاد آثار دیگران محروم ننموده بود و مانند استادی نامتعهد رساله ها و نوشته های میرزا ملکم خان را در مجموعه های چاپی وخطی آثار اودیده و خوانده بود، آن گاه یکی از چند روایت تاریخ جدید اثر ابتکاری میرزا ابوالفضل گلپایگانی را هم درمتن میرزا حسین تهرانی از کتابخانه مانکجی در بمبئی (که چند عکس آن در بایگانی فیلم کتابخانه مجلس شورای ملی است ) یا تحریر نبیل عالین را (قاینی که باز عکسی از آن در همان مخزن محفوظ است ) و باز در چندین نسخه دیگر خطی و عکسی که از این کتاب بابی ها و بهائی ها و مسلمانان موجود است از نظر مطالعه و مقایسه گذرانده بود می توانست عین عبارات چند ساله میرزا ملکم خان را به نام خود ملکم و با عنوان «فیلسوف زمانه و دانشمند یگانه » در نسخه های تاریخ جدید بنگرد و آن گاه حاضر نمی شد چنین جسارتی به خرج بدهد که در باره کتابهای ندیده و نخوانده اظهار عقیده کند و خود را سزاوار نمره ای کمتر ازحرف (هـ) و رقم نه در امتحان معلومات متفرقه معرفی نماید
آری ،اگر دکتر داودی رساله جلال الدوله وکمال الدوله و مجموعه تمثیلات چاپی با خطی آخوندف را خوانده و یا مقدمه وبسیاری از مطالب اضافی تاریخ جدید معهود سنجیده و تطبیق کرده بود با توجه به تاریخ تحریر و انتشار آثار آخوندف در 1280 و تاریخ جدید بعد از 1291 وتحول وضع برخورد بابیان در اواخر دوره توقف ادرنه با دربار قاجاریه که از مکتوب بهاء به ناصرالدین شاه علامت بارز آن محسوس می شود در این صورت می توانست به تأثیر ضمنی آخوندف در تحول شیوه تفکر و عمل و تألیف بابیان پی ببرد و از این که گوشه ای از این مقاله رادر مقاله هایی بنگرد برآشفته نگردد.
مگر ماخذ آن همه دشنام و ناسزابه علمای ایران که در تاریخ جدید دیده می شود می تواند غیر از رساله کمال الدوله باشد. آقای دکتر ، لابد شنیده اید وقتی که میرزا ملکم خان از تهران به بغداد تبعید شد هفت سال بود بابیان دور از وطن در بغداد به سر می بردند و از حمایت و تبعیت رسمی دولت عثمانی برخوردار بودند. اینان در آن جا مقدم ملکم و همدستانش را پذیره شدند و مغتنم شمردند. همین امر سبب شد که مشیرالدوله اقدام کند و نخست میرزا ملکم و اتباعش را از دسته بابیان جدا کرده و به اسلامبول ببرد و سپس موجب انتقال بابیان راهم فراهم آورد.
من نمی خواهم از گفته عزیه خانم خواهر ازل وبها به جوابی که به لوح عمه عبدالبهاء داده راجع به اقبال برادرانش در بغداد به فکر استفاده از ملکم خان شاهد خانوادگی بیاورم، زیرا دوست ندارم سخن افراد خانواده ای رانقل کنم که در باره برادر و خواهر و برادر زاده و عمو وعمه و و بستگان مخالف عقیده خود تا آن اندازه بی رحم و بد زبان بوده اند و از استناد بدان خودداری می کنم اما اثر کلک میرزا ابوالفضل را در وصف همین میرزا ملکم خان که اورا فیلسوف زمانه و دانشمند یگانه و آخوندف را مورخ بی نظیر در تاریخ جدید را از زبان میرزا حسین خوانده قابل ذکر و توجه خاص می دانم.
آقای دکتر، انتشار کتابی که همه آثار قدمت و اصالت نقل از خلال صفحات آن پدیدار است و تنها ماخذ مدون بی نظیر قضایا و حوادث وحرکات و دعاوی مختلفی است که از 1260 تا 1267 هـ در پیرامون سه مساله ظهور و قائمیت و بابیت بر بساط تجربه و اندیشه قرار گرفته و در ضمن تحریر تازه آن در تاریخ جدید ،غالب این نکات اساسی به دست فراموشی سپرده شده آری چنین کتابی به هر اسمی و منسوب به هر کسی انتشار یافته باشد از نظر فن تاریخ خدمتی انجام گرفته که هیچ محقق تاریخ شناسی نمی تواند منکر فایده وجود آن گردد.
ما نباید در چنین موردی آن اندازه سرسخت و لجوج باشیم که با تخطئه اصل و نقض صحت آن بپردازیم و همین که از اخذ نتیجه مطلوب بی نصیب بمانیم مانند میرزاعبدالحسین آواره صاحب کواکب الدریه حتی منکر وجود کتاب تاریخی بدین اسم و رسم بشویم وقتی در زیر عنوان آیتی معلم از این بابت مورد اعتراض نافذی قرار بگیریم خود را ناقل قول سرکار آقا در این اظهار نظر معرفی کنیم.
آقای دکتر داودی بار دیگر نظر خود را نسبت به کتاب نقطه الکاف حاجی میرزا جانی تجدید و تأکید و تأیید می کنم که صورت مطالب این تاریخ کلا در همین صورت چاپی برون ، متنی اصیل و قدیم ومعتبر بوده ولی عنوان و اسم مولفی مشخص نداشته است و خطای میرزا ابوالفضل گلپایگانی در تسمیه آن به «ناریخ میرزاجانی» برون را هنگام ترجمه در تحت تأثیر اسم حاجی میرزاجانی قرار داده و وقتی به نسخه پاریس رسید و آن را به چاپ رسانید این اشتباه را در پشت جلد آن منعکس کرده است.
ضمنا باید به یادداشت که حاجی میرزاجانی معروف به نقطه کافی مولف رساله نقطه الکاف که به غلط نام اورا روی تاریخ قدیم بابیه نهاده اند غیر از میرزا آقاجان کاشی است که در لوح میرزا نعیم یاد شده است. در خاتمه از محبت بی شائبه دوست مهربان آقای دکترباهر که نسخه ای از نشریه مشتمل بر انتقاد آقای دکتر داودی را در اختیار این جانب نهاده بودند صمیمانه سپاسگزارم و از تطویل در بیان پوزش می خواهد.
برگرفته از : ماهنامه "گوهر" ، سال چهارم ، خردادماه 2535 شماره مسلسل 39 صفحات 208-200
منبع:بهائي پژوهي
/خ
پژوهشی از استاد محیط طباطبائی
همان گونه که در شماره پنجم سال سوم (صفحه 343 ) و در شماره دوم سال چهارم (صفحه 113) به صراحت وصداقت تام و تمام خاطرنشان ساختیم نظر ماهنامه تحقیقی گوهر از درج این سلسله مقالات تنها بحثی مستوفی و علمی و تاریخی و تحقیقی در زمینه کتاب شناسی بوده و بس. به همین سبب یادآور شدیم که هر گونه مقاله و اعتراضی و نظر مستند و مستدل که برسد بی چون و چرا درج خواهد شد تا همه بدانند که ماهنامه تحقیقی گوهر جنبه نصفت و عدل را در حد نهایت رعایت می کند وبه هیچ وجه در این کار جنبه عناد و لجاج و خصومت و احتجاج ندارد.اینک نیز برای رفع هر گونه سو ء تفاهم و داوری های ناروا همان نظر را مکرر و موکد ابراز می داریم و صفحات بحث ونقد را برای معترضان و منتقدان باز می گذاریم.
1- اختلاف ظاهر و باطن فرزندان بها:
تصورمی کنم آقای دکتر داودی خاطرات یونس خان افروخته را دیده اند آن جا که می خواهد از شکایت میرزا محمد علی غصن اکبر و برادران دیگر از برادر بزرگ به حکومت عکا سخن در میان آورد می گوید:
«ناقضین (برادران عبدالبهاء">عباس افندی ) به دولت عثمانی شکایت کردند که افندی کبیر (بهاءالله ) یکی از اقطاب (صوفیه) و اولیاء بوده … حقوق مقرره و هدایای عدیده به نام بهاءالله می رسد به ما نمی دهد. آن چه به میراث از پدر ما باقی مانده همه را درتصرف و ما را محروم…»
عبدالبها در جواب شکایت آنها وصیت نامه بها را ارائه داد و گفت بهاءالله نوشته "گنج نگذاشتیم و بر رنج نیفزودیم "لکن دو شی نفیس (قرآن وتسبیح ) موجود است این را هم حضرات به سرقت برده برای فروش ، همه جا نشان داده بودند » (از صفحه 100 خاطرات نه ساله)
در این صورت جواب ایراد خود را از زبان مولای خود و به قلم کسیکه نه سال با او در حیفا هم نشین بوده شنیدند و دریافتند که میراث مورد اختلافی وجود داشته و کار را به شکایت رسانیده بود. بدیهی است این میراث منقول بوده که اشاره به دزدیدن آنها شده است نه آثار معقول مرغوب معنوی.
نمی دانم قصه تسبیح مروارید گرانبهایی که میرزا موسی جواهری بغدادی با اموال دیگرش در بغداد به میرزا حسینعلی بخشیده دکتر داودی شنیده اند که جواهر فروشان از تعیین بهای آن عاجز بودندیا نه، قرآن مورد ذکر هم ناگزیر تحفه بسیار نفیسی بوده که از حیث بهاءبه مقام تسبیح می رسیده و این دو شی نمونه ای از میراث منقول ظاهری شمرده می شود.
خوب است دکتر داودی به آن چه شوقی افندی در نوشته تاریخ آفرین «خدا می گذرد گادپسیزبای » راجع به اختلاف اعضا و عوامل دیگر این کشمکش نوشته مراجعه کنند و بنگرند که انصاف میرزامحمد علی برادر میرزا عباس که از طرف پدر لقب غصن اکبر یافته بود به ناقض اکبر و اطلاق صفت ناقضین، بر همه برادران وعموزادگان و منسوبین عبدالبها یادگار پایدار وجود چنین اختلاف خانوادگی بوده است.
میرزا جواد قزوینی و مجدالدین پسر میرزا موسی و بدیع الله میرزا آقاجان خادم و آقا جمال خوانساری از برادران ومنسوببن و بستگان عبدالبها جداجدا جریان این اختلاف را در ابتدای کار نوشتند وبرخی از اینها گویا در همان اوان در بمبئی هم به چاپ رسیده باشد.
رساله میرزاجواد را پروفسور برون انگلیسی ترجمه و در کتاب مواد اصلی برای تاریخ بابیه نقل کرده است.
چهل سال پیش از این نسخه ای خطی اثر میرزا جلیل خوئی که بعد از مرگ عباس افندی (غصن اعظم) در تأیید محمد علی افندی (غصن اکبر) شریک خلافت و وصایت بها نوشته بود دیدم و به عجله در آن مروری کردم.
چهار سال پیش آقای علی مشیری از فضلای ایرانی مقیم لندن مجموعه کلانی از اثر خطی مربوط به میرزا محمد علی غصن اکبر و طرفدارانش که خود را موحد و بهائیان طرفدار شوقی افندی را مشرک می نامند (همان طورکه اینان نیز خود را در برابر ناقضان ثابت می خوانند) ازترکه یکی از احفاد میرزا بزرگ نوری که در قبرس یاحیفا سکونت داشته و درگذشته و اوراق و اسنادش در اروپا به دست خریداری افتاده بود به تهران آورد و در معرض فروش قرار گفت.
اداره کل اوقاف کشور گویا قصد خریداری آنها را داشت به درخواست آقای نصیر عصار سرپرست اوقاف روزی تمام اوراق مجموعه را ازنظر ملاحظه و مطالعه گذرانیدم.
علاوه بر صدها نامه اصلی که دهها از آن به خط زیبای میرزا محمد علی غصن اکبر نوشته شد بود در آن میان مجموعه نامرتبی از کتاب مفصلی به قلم آقاجمال خوانساری دیدم که او بعد از مرگ بها جانب غصن اکبر راگرفت و در مقابل این طرفداری از طرف عبدالبها به کفتار ملقب شد (سبب تسمیه او به کفتار گویا مربوط به همین نباشی او در آثار سلسله برای اثبات حقانیت میرزا محمد علی بود) در ضمن همان مجموعه رساله ای دیدم در وصف این اختلاف و اجتماع مریدان برای حل اختلاف در قصر بهجی و چوب خوردن خادم الله در اصطبل به دست عبدالبها که در بمبئی به چاپ رسیده بود.
خوب است آقای دکتر داودی به سرپرست فعلی کل اوقاف مراجعه کنند و ببینند شاید مجموعه را آن موسسه خریده و ضبط کرده باشد تادر آن اسناد وجود اختلاف خانوادگی اغصان شحره را ببینند.
باز به یاد دارم کتابی در همین زمینه اختلاف پسران بها که در بمبئی به چاپ رسیده بود و قریب دویست صفحه داشت به خط نستعلیق سالها پیش در دست کتاب فروشی دیدم. گمان می رود با وجود این گونه مدارک و اسناد خطی و چاپی که اضعاف آن را می توان در ترکه اوراق همان اغصان سر و دل شکسته باغ رضوان عکا یافت دیگر تفسیرقید «ظاهرا»در مقاله ماهنامه تحقیقی گوهر اشکالی نداشته باشد.
اما قید «باطنا» مربوط بدین بوده که میرزا حسینعلی و میرزا یحیی پس از ورود به بغداد و قبول تابعیت دولت عثمانی از قید تمسک به مبانی شیعه در خاک عثمانی ظاهرا آزاد بود ولی در لباس تصوف و به عنوان صوفی مسلمان سنی وار در آن کشور به سر می بردند وصفی که میرزا بزرگ خان آشوری ( پدر دکتر امیر اعلم) کارگزار وقت ایران در بغداد ضمن گزارش خود به وزارت خارجه از تهیه وسایل سفر می فرستد و رونویس آن در مجله وحید انتشار یافت و دفتر کوپیه اصل آن را هم ده پانزده سال پیش نزد یکی از فضلای کتاب دوست تهران دیدم کیفیت حرکت از بغداد به اسلامبول حضرات را برشیوه مسافرت صوفیه عثمانی از حیث لباس و اسباب وسایل حرکت شرح می دهد.
عکس میرزا حسینعلی در دو صورت معروف خود یکی با مولوی و دیگری با تاج درویش ایرانی معرف همین معنی است عکسهایی که از مشکین قلم از عبدالبها در جوانی گرفته اند در دست است همه صوفی وش جلوه می کند.
این وضع ظاهری تظاهر به اسلام و تصوف در اسلامبول و ادرنه قبل ازتفرقه برادران و بعد از تجزیه هم در عکا و قبرس تا موقع مرگ هر دو برادر معمول بود. روزه ماه رمضان و نماز جمعه قرائت قرآن کریم و حضور در مراسم دینی عمومی هرگز ترک نمی شد و این را تا هنگام تحمیل حمایت سیاسی ونظامی بریتانیا بر قبرس و فلسطین در شهرهای ماغوسه و عکا و حیفا معمول و معروف بود.
مراقبت عبدالبها در این کار به اندازه ای مستمر و دقیق بود که حتی پس از اعلام مشروطه عثمانی باز هم می کوشید که ترکها رابه حقیقت امردعوای پدرش آگاه نکند. در کتاب راپرت رسمی ولایت بیروت که چند تن از کارمندان فاضل جامعه شناس عثمانی در سال 1332 هجری مأمور جمع آوری اسناد ومواد آن بوده اند و در سال 1333 هجری به دو زبان ترکی و عربی در بیروت به چاپ رسیده است از ملاقات هیأت مزبور با عباس افندی رئیس بهائیان حیفا ومذاکراتی که با او کرده اند ،آنان نتوانسته اند به واقعیت بهائیگری پی ببرند و آن را از روی اظهارات و ی یک مسلک و طریقه عرفانی شناخته اند. متأسفانه این کتاب را فعلا در دسترس خود ندارم و چنان که به خاطر نقل برخی از عبارات منسوب به عبدالبها که در آن چاپ شده برای جلب توجه و اطمینان آقای دکتر داودی در تأیید (باطنی) بودن دعوت بی فایده نباشد.
دکتر یونس افروخته در خاطرات حیفای خود همین موضوع را به عبارت دیگری می نویسند:
«چون جمال مبارک تبلیغ را در خاک عثمانی نهی فرموده بودند آنها ( اغصان ) فکر نمی کردند که کتاب عهد (وصیت نامه بها) در حکومت افشا شود.»
شاید بر همین اساس بود که بنا به شهادت میرزا جواد قزوینی و طراز الله کاشانی از شهود مجلس ورثه عکا وقتی وصیت نامه بها را در یک جلسه خانوادگی می خواستند بخوانند مجد الدین پسر میرزا موسی داشت آن را می خواند عبدالبها به او اجازه تجاوز قرائت از حدی را نداد و گفت مصلحت نیست . مسلم است رعایت حزم و احتیاط باعث بر این نهی از قرائت بوده است.
در این صورت آقای دکتر داودی باید زحمت قبول را تحمل کند و بپذیرند که کشمکش بر سر ریاست امر بهائی در آن روز امری باطنی و مستور از انظار بوده زیرا اظهار آن از طرف بانی وموسس عقیده در کشورهای ترک زبان و عرب نشین نهی شده بود.
میراث ظاهری :
قصد نگارنده بحث در مسائلی نبوده که از حوزه ارتباط با معرفی کتابهای تاریخ بابیه بیرون باشد و اگر اشاره ای به موضوعی رفته برای کشف اسباب تصرفات متوالی داعیان این فرقه در متن تاریخ قدیم و جدید مربوط به بابیه تا تجدد نهایی آن در قالب «امواج نور» بوده که بعد از انقضای سالها بر مرگ نبیل زرندی و سکوت کامل در باره او عنوان ترجمه و تلخیص تاریخی را پیدا کرده که بدو نسبت داده اند.
هر گاه برای نویسنده این سطور قبول دعوت برخی از شاگردان مهاجر از ایران به فلسطین تا کنون میسر شده وبدانجا رفته بود ناگزیر از خارج عکا و دامنه کوه کرمل ، مشرف بر حیفا تا عدسیه در کنار رود اردن،آثاری از این میراث ظاهری را می دید امیدوار است برای دکتر داودی نصیب شده پیش از استیضاح نویسنده مقاله ماهنامه تحقیقی گوهر توانسته باشند در آیینه خاطرات خود تصویر جالب وگرانبهایی از این میراث مادی بهاءالله را در فلسطین تماشا کنند.
چه ایشان در کتاب «شاهراه برگزیده » چوزن های وی نوشته خانم بلو نفیلد دیده اند که در باره دارایی سرکار آقا حاوی نکات قابل ملاحظه ای است. از جمله می گوید:
«آصفیه و دعیه را بنا به دستور پدر یه دو برادر کوچکتر واگذار کردند. علاوه بر آن قصر بهجی یا باغچه پاشا و باغ رضوان و دیه های نزدیک به عکا و مستقلات حیفا که غالب آنها در ملکیت نوع جدید فلسطین باقی است گواه وجود میراث غیر منقول و ارضی میرزا حسینعلی محسوب می شود.
در باره میراث منقول باید وصف براون را از روی فرشها و پرده ها و مبلهای قصر بهجی که در آثار امری سجن عکا معرفی می شود در روز ملاقات برون با بها خواند و بدان چه که بعدها در باره قالیچه ابریشمی و تسبیح مروارید و اشیا دیگری که تهمت دزدی آنها به برادران سرکار آقا،بدیع الله و ضیاءالله زده شد، اندیشید و سایه وجود آنها را در اظهارات عبدالبها به حاکم ترکی عکا یافت و پذیرفت که اگر «افق اعلی از زخرف دنیا خالی بوده » حمد خدا را که افق ادنی از دیه و کاخ و باغ و خانه و اثاث البیت، و نفائس اشیا و تحف هرگز خالی نبوده وانکار وجود آن در حکم کفران نعمت الهی است صرف نظر از آن چه در این باب خوانده و دیده و گفته شد بیست و دو سال پیش از این در شهر دمشق از کسی که در موقع بروز اختلاف میان ورثه بها حاکم عکا بوده شرحی شنیدم که نقلش در اینجا بی مورد نیست و امیدوارم چاپ آن.ماهنامه تحقیقی گوهر را که به ترکیه برای مشترکین مجله می رود به سرنوشت مجلات وحیدی دچار نکند که چند سال پیش گوشه ای از این روایت را دربرداشت!
گواه زنده بر اختلاف ظاهری
پس از حضور و زیارت مقام و مشاهده صندوق خاتم، بنابه درخواست متولی به تالار پذیرایی مقام آمد هیات اعزامی ایران به ریاست تیمسار سرتیپ ضرغامی (سپهبد بعدی) به اتفاق سفیر کبیر واعضای سفارت کبرای شاهنشاهی ایران و گروهی از زائران ایرانی حاضر در آن مقام آن مرحوم را به گرمی استقبال کردند. حضرت رئیس جمهور ضمن تحسین آثار ممتاز هنری ایران سخن از خط زیبای فارسی نستعلیق پیش آورد. میرزا حسن زرین خط نسخه حافظ چاپی خط خود را به ایشان تقدیم کرد و رئیس جمهور را به یاد میرزای مشکین قلم خطاط اصفهانی انداخت که در جوانی پیش او مشق خط کرده بود. از وصف مشکین قلم به ذکر میرزا عباس ( عبدالبها) پرداخت و از حسن اعتقاد او در دیانت اسلامی و حضور منظم او در نماز جمعه و برگزاری مراسمی دینی و مراقبت وی در کار روزه داری لختی یاد کرد. آن گاه باعث بر آشنایی خود را با او چنین توضیح داد. :
« در سال 1310 یا 1309 هجری نخستین مأموریت دولتی من بعد از طی دوره تحصیل مکتب سلطانی و مدرسه حقوق در حکومت عکا آغاز شد. این موقع با مرگ پدر عباس و بروز اختلاف میان او و برادرانش مصادف بود. برادران عباس میرزا چندان پایبند وظایف دینی و حضور در نماز جمعه نبودند اما خود او هر روز جمعه ای در کنار من به نماز بر می خاست و همیشه مراقب اعمال دینی خود بود به همین سبب مورد تأیید و مساعدت قرار گرفت (نقل به معنی)
مرحوم اتاسی افزود که روزی از عباس میرزا پرسیدم شماکه در کار دین چنین استوارید چرا به سوءمعامله دولت خود دچار و از ایران خود دور شدید؟ میرزا عباس جواب داد: ما از آن دسته متصوفه بودیم که سب خلفا را جایز نمی دانستیم و این امر بغض مقامات رسمی را برانگیخت تا ما را به عثمانی فرستادند ( باز به نقل به معنی شد)
مرحوم اتاسی از کسی که در جمع ایرانیان طرف خطاب او بود پرسید: «شما راجع بدین موضوع شنیده اید؟» و در جواب او چنین شنید که «عمر ما و پدر و نیای ما به اقتضای همزمانی با وقوع این حادثه را ندارد ولی از قراری که در روزنامه رسمی دولتی مربوط به همان ایام نوشت بودند و خوانده ایم جمعی درصدد سوءقصد به سلطان ایران برآمدند و به او تیر زدند ولی کشته نشد و زخمی گردید. عده ای از آنان که متهم به سوء قصد بودند دستگیر و غالباً کشته شدند و پنج تن از آن میان توانستند برائت خود را از همراهی و همکاری با آن دسته از هر حیث ثابت کنند و آزاد شدند. میرزا حسینعلی پدر میرزاعباس یکی از آن پنج نفر بوده که پس از کسب آزادی به وسیله صدراعظم (بنا به قول خودش ) از شاه کسب اجازه برای سفر به عراق عرب کرد و به بغداد آمد و دیگر به ایران بازنگشت.
بنابر این چنان که ملاحظه فرمودید موضوع اختلاف بر سر میراث ظاهری را از زبان کسی شنیده ام که در 1310 هجری خود در مرکز تسویه اختلاف قرار گرفته بوده و چون قصد معارضه و مناقشه عقیده ای با کسی نداشتم با کمال نزاکت و ادب در جمله کوتاهی بدان اشاره رفت. در مقابل از استاد فلسفه دانشکده ادبیات تهران که علم اخلاق مانند منطق، جزئی از قلمرو ارتباط درسی وعلمی و فلسفی او با شاگرد و اجتماع محسوب می شود انتظار می رفت که مطلب را معلمانه تلقی و تحقیق و القا کنند نه آن که مبلغانه طرف گفتگو را حریف همکاسه محفل تقدیس به شمار آورند و وقت خوانندگان نشریه خاص فرقه را به سخنان خطابی و جدالی مشغول دارند تا از اصل موضوع که سلب نسبت ترجمه اشراق خاوری از نبیل زرندی باشد غافل بمانند.
2- تذکره الوفا و اتمام الوفا :
آری ، در موقع نقل مطلب از حافظه نام تذکرة الوفا ترجمه حیاة القدما با اسم اتمام الوفا فی ترجمه حیاة الخلفا اثرشیخ محمد خضری مشتبه گردیده ولی حمد خدا را که حافظه در نقل مطلب مورد استناد پس از سالیان دراز که بر دیدن آن گذشت ،اشتباهی نکرده که به زعم ایشان گناه نابخشودنی باشد.
3- تاریخ نبیل وتألیف مقاله سیاح
نسخه ای از مقاله سیاح در سفر 1307 برون به عکا از طرف مولف به او اهدا شده است و بنا به نوشته برون که شاید از خود مولف میزبان شنیده باشد در 1303 یعنی چهار سال قبل از سفر برون به عکا تألیف شده و نسخه اهدایی به او در 1307 کتابت یافته است .
بنابر این سه سال بعد از کتابت نسخه موجود از تحریر نبیل تألیف گردیده است متاسفانه رقم 1303 در موقع چاپ مقاله به صورت 1330 درآمده است و ای کاش چنین اختلاف رقمی پدید نیامده بود.
بدیهی است یک مراجعه به مقاله دوم ماهنامه تحقیقی گوهر و نظری به کلیشه های ضمیمه آن اشتباه را رفع می کرد و دیگر نیازی بدان حاصل نمی شد که دکتر به روش ابوالفضائل در ردیه فرائد که در تبیین حدیث حروف مقطعه ابولبید مخزومی متشبث گردند و المرای نسخه چاپی صافی را به حساب آورند نه الرأی اصل نسخه عیاشی و احباب محفل انس را با بازی عدد مشغول دارند و از آنها مجال توجه به مفاهیم ومعانی اصل مقاله را سلب کنند.
4 _سی ـ چهل سال پیش
تردید نگارنده در تثبیت رقم میان سی وچهل ناشی از این احتمال بوده که شوقی افندی پس از جلوس بر مسند ریاست طایفه که با عرض پشیمانی آواره از بهائیگری سلب اعتبار از کواکب الدریه او توام اتفاق افتاد در صدد تنظیم و تدوین متن تاریخی جدیدی از روی مجموعه مدارکی درآمد که به مساعی عبدالبها از سال 1330 تا 1334 هـ برای رد برون در حیفا جمع آوری شده بود و این نیت را نخست با تحریر «امواج نور » یادون بریکرز سپس درتدوین «گاد پاسیزبای» به مرحله کمال خود رسانید.
کتاب نخستین به نام «نلخیص تاریخ نبیل» ازعربی وکتاب دوم از متن انگلیسی به نام «قرن بدیع» به فارسی ترجمه و در تهران انتشار یافت. نویسنده مقاله به تاریخ ثابت انتشار «دون بریکرز» ننگریسته بلکه به طول سالهایی اندیشیده که تقریبا صرف تکمیل این عمل گردیده بود و به تقریب این زمان راده سال میان سی و چهل انگاشته است.
5- میرزانعیم در رد برون
"مسلم است در آن روزکه می خواستند به کتاب چاپ برون جوابی داده شود اگر به چنین متن مفصلی حاوی نکات منظور و مطلوب خود مانند تاریخ تازه چاپ فارسی منسوب به نبیل زرندی دسترسی داشتند دیگر به تدوین کشف الغطا یا استمداد از نعیم شاعر سدهی (که) برای نظم استدلالیه معروف(شده ) نیازی در کارنبود. "
متأسفانه سه لفظ «خود» و «که » و «شده» در موقع پاکنویس و ماشین کردن ازمقاله افتاده و خوشبختانه هیچ گونه اخلالی درمعنی منظور نگارنده از حذف آنها پیدانشده و احتیاجی به اثبات ضمنی بی اطلاعی دکتر معترض در مورد استمداد از نعیم بعد یاپیش از مرگ میرزا ابوالفضل و میزان شرکت نعیم در رد برون نداشته است. قطعا ناقد استاد به منظومه استدلالیه چاپ بمبئی که شامل تعریف و توصیف از نعیم است دسترسی داشته و می توانسته انددر صفحه 12 آن ضمن مکتوب عبدالبها به نعیم که کلیشه خط عبدالبها را هم بعد از صفحه صد و پنجاه منظومه چاپی افزوده اند این مطلب را بنگرند "در خصوص دحض مفتریات (رد دروغ های) برون و اثبات تحریف کتاب (نقطه الکاف) باید خدمتی به درگاه الهی نمایند. آن جناب با جمیع یاران مقتدر باید در این مساله (رد برون) در نقطه الکاف متفق شوید.جناب سمندر را هم در این مساله شریک فرمائید تا معلومات کل جمع گردد. جواب شافی و کافی مرقوم شود. این قضیه باید در نهایت سرعت مجری شود. جناب آقای میرزا ابوالفضل مستعدند عنقریب جواب اتمام خواهند داد لهذا معلومات کافیه خود را درتحریف میرزا جانی به جناب آقای میرزا ابوالفضل سریعا ابلاغ داریدع.ع" این مکتوب مانند مکاتیب دیگر آن مجموعه تاریخ ندارد ولی قاعدتاً بایستی در فاصله 1331 و 1332 نوشته شده باشد. پی آن مکتوب دیگری دیده می شود که موضوع را به نعیم چنین تأکید می کند« نامه ای که مرقوم نموده بودید با تفاصیل تاریخ آقامیرزا جانی کاشی و تحریف بی خردان (پروفسور برون و علامه قزوینی) جمیع واضح و معلوم گردد. البته تحقیقات را به زودی اکمال و تأیید و نزد جناب ابوالفضائل "محرمانه " بفرستید. همچنین جوابی که خود آن جناب مرقوم می نمایند عند الاتمام نزد ابی الفضائل و یک نسخه جهت عبدالبها ارسال دارند.
در این صورت معلوم می شود عبارتی را که دکتر داودی در باره اشتغال میرزا نعیم به نوشتن ردیه ای برنقطه الکاف مورد تعجب قرار داده و به نویسنده اش نسبت ارتکاب خطا داده و پیش خود چنین پنداشته اند که" نویسنده از کسی شنیده و یاجایی خوانده که نعیم سدهی از کسانی بوده که بر حسب امر عبدالبها بعد از ابوالفضائل مأمور ادامه کار او در رد نقطه الکاف برون شده و از طرف دیگر نام استدلالیه به گوششان رسیده و یا از برچشمشان گذشته و اینک با اعتماد به حافظه این را با یکدیگر آمیخته و روی هم ریخته اند.
"این نکته در حقیقت خطایی بوده که ازناحیه خود استاد فلسفه سرزده و آغاز کار نعیم را بعد از مرگ گلپایگانی دانسته در صورتی در حیات گلپایگانی و هم زمان بااو از نعیم سدهی هم دعوت شده بود و آن گاه کارش را ادامه عمل میرزا ابوالفضل شمرده در صورتی که مبنای عمل میرزا ابوالفضل برعمل مستقل نعیم ودیگران قرار می گرفته است.
6- تأثیر میرزا ملکم و آخوندف در کارهای بابیان
باید دانست که عرض نتیجه هر تحقیقی بر خوانندگان برای جلب ایمان و اعتقاد ایشان نیست بلکه به منظورجلب دقت دیگران بر موضوع مورد تحقیق است و خوانندگان در قبول یا رد آن ازاد هستند امابرای جلب اعتقاد بی چون وچرای خواننده و شنونده سعی و اهتمامی از نوع دیگری لازم است تا در خاطر شنونده بتوان رخنه ای برای نفوذ عقیده ای باز کرد و این کار اهل تبلیغ و ترویج است نه اهل تحقیق!
به فرض آن که خوانندگان ماهنامه تحقیقی گوهر در نوشته محیط نکته قابل تردیدی را ببینند و بنمایند فوق العاده از دلالت ایشان سپاسگزاری خواهد کرد و بنا به عبارت ماثور "من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا "بنده دعاگوی فضل ایشان خواهد شد.
آقای دکتر! مقاله سیاح را شصت سال پیش در چاپ 1308 بمبئی خوانده ام و پنجاه سال پیش هم آن را در چاپ مبتنی بر نسخه 1307 خط زین المقربین دو باره خواندم و درهمان زمان، تاریخ تألیف آن را درنوشته مترجم انگلیسی کتاب سال 1303 دیده ام و قرینه ای هم بر عدم صحت آن نیافته ام و از همه اینها بر لوح خاطر امین و وفادار خود به موقع یادداشت برداشته ام و به هنگام نقل آن ابداً از حافظه دراصل معانی و مطالب خطائی ندیده ام در این صورت چطور شما که حکم فرزند مرا از حیث سال و تجربه و زندگی دارید این گونه گستاخانه به مورخ سالخورده زمان خود نسبت ارتکاب این همه خطای یک جا و یک سره و یک باره می دهید و برای ارائه موارد این همه خطا دنبال هجو نامه منثورخود چنین مثالی می آوردید:
« مثلاً ارتباط مقالات میرزا ملکم خان را با مطالب نبیل قاینی یا تأثیر جلال الدوله و کمال الدوله آخوندزاده را در آثار حضرت عبدالبها بر حسب ادعای چنین محققی نپذیرند!»
اگر دکتر داودی استاد دانشگاه تهران خود را در قفس معتقدات محدودی عامیانه محبوس نکرده و از فیض مطالعه آزاد آثار دیگران محروم ننموده بود و مانند استادی نامتعهد رساله ها و نوشته های میرزا ملکم خان را در مجموعه های چاپی وخطی آثار اودیده و خوانده بود، آن گاه یکی از چند روایت تاریخ جدید اثر ابتکاری میرزا ابوالفضل گلپایگانی را هم درمتن میرزا حسین تهرانی از کتابخانه مانکجی در بمبئی (که چند عکس آن در بایگانی فیلم کتابخانه مجلس شورای ملی است ) یا تحریر نبیل عالین را (قاینی که باز عکسی از آن در همان مخزن محفوظ است ) و باز در چندین نسخه دیگر خطی و عکسی که از این کتاب بابی ها و بهائی ها و مسلمانان موجود است از نظر مطالعه و مقایسه گذرانده بود می توانست عین عبارات چند ساله میرزا ملکم خان را به نام خود ملکم و با عنوان «فیلسوف زمانه و دانشمند یگانه » در نسخه های تاریخ جدید بنگرد و آن گاه حاضر نمی شد چنین جسارتی به خرج بدهد که در باره کتابهای ندیده و نخوانده اظهار عقیده کند و خود را سزاوار نمره ای کمتر ازحرف (هـ) و رقم نه در امتحان معلومات متفرقه معرفی نماید
آری ،اگر دکتر داودی رساله جلال الدوله وکمال الدوله و مجموعه تمثیلات چاپی با خطی آخوندف را خوانده و یا مقدمه وبسیاری از مطالب اضافی تاریخ جدید معهود سنجیده و تطبیق کرده بود با توجه به تاریخ تحریر و انتشار آثار آخوندف در 1280 و تاریخ جدید بعد از 1291 وتحول وضع برخورد بابیان در اواخر دوره توقف ادرنه با دربار قاجاریه که از مکتوب بهاء به ناصرالدین شاه علامت بارز آن محسوس می شود در این صورت می توانست به تأثیر ضمنی آخوندف در تحول شیوه تفکر و عمل و تألیف بابیان پی ببرد و از این که گوشه ای از این مقاله رادر مقاله هایی بنگرد برآشفته نگردد.
مگر ماخذ آن همه دشنام و ناسزابه علمای ایران که در تاریخ جدید دیده می شود می تواند غیر از رساله کمال الدوله باشد. آقای دکتر ، لابد شنیده اید وقتی که میرزا ملکم خان از تهران به بغداد تبعید شد هفت سال بود بابیان دور از وطن در بغداد به سر می بردند و از حمایت و تبعیت رسمی دولت عثمانی برخوردار بودند. اینان در آن جا مقدم ملکم و همدستانش را پذیره شدند و مغتنم شمردند. همین امر سبب شد که مشیرالدوله اقدام کند و نخست میرزا ملکم و اتباعش را از دسته بابیان جدا کرده و به اسلامبول ببرد و سپس موجب انتقال بابیان راهم فراهم آورد.
من نمی خواهم از گفته عزیه خانم خواهر ازل وبها به جوابی که به لوح عمه عبدالبهاء داده راجع به اقبال برادرانش در بغداد به فکر استفاده از ملکم خان شاهد خانوادگی بیاورم، زیرا دوست ندارم سخن افراد خانواده ای رانقل کنم که در باره برادر و خواهر و برادر زاده و عمو وعمه و و بستگان مخالف عقیده خود تا آن اندازه بی رحم و بد زبان بوده اند و از استناد بدان خودداری می کنم اما اثر کلک میرزا ابوالفضل را در وصف همین میرزا ملکم خان که اورا فیلسوف زمانه و دانشمند یگانه و آخوندف را مورخ بی نظیر در تاریخ جدید را از زبان میرزا حسین خوانده قابل ذکر و توجه خاص می دانم.
آقای دکتر، انتشار کتابی که همه آثار قدمت و اصالت نقل از خلال صفحات آن پدیدار است و تنها ماخذ مدون بی نظیر قضایا و حوادث وحرکات و دعاوی مختلفی است که از 1260 تا 1267 هـ در پیرامون سه مساله ظهور و قائمیت و بابیت بر بساط تجربه و اندیشه قرار گرفته و در ضمن تحریر تازه آن در تاریخ جدید ،غالب این نکات اساسی به دست فراموشی سپرده شده آری چنین کتابی به هر اسمی و منسوب به هر کسی انتشار یافته باشد از نظر فن تاریخ خدمتی انجام گرفته که هیچ محقق تاریخ شناسی نمی تواند منکر فایده وجود آن گردد.
ما نباید در چنین موردی آن اندازه سرسخت و لجوج باشیم که با تخطئه اصل و نقض صحت آن بپردازیم و همین که از اخذ نتیجه مطلوب بی نصیب بمانیم مانند میرزاعبدالحسین آواره صاحب کواکب الدریه حتی منکر وجود کتاب تاریخی بدین اسم و رسم بشویم وقتی در زیر عنوان آیتی معلم از این بابت مورد اعتراض نافذی قرار بگیریم خود را ناقل قول سرکار آقا در این اظهار نظر معرفی کنیم.
آقای دکتر داودی بار دیگر نظر خود را نسبت به کتاب نقطه الکاف حاجی میرزا جانی تجدید و تأکید و تأیید می کنم که صورت مطالب این تاریخ کلا در همین صورت چاپی برون ، متنی اصیل و قدیم ومعتبر بوده ولی عنوان و اسم مولفی مشخص نداشته است و خطای میرزا ابوالفضل گلپایگانی در تسمیه آن به «ناریخ میرزاجانی» برون را هنگام ترجمه در تحت تأثیر اسم حاجی میرزاجانی قرار داده و وقتی به نسخه پاریس رسید و آن را به چاپ رسانید این اشتباه را در پشت جلد آن منعکس کرده است.
ضمنا باید به یادداشت که حاجی میرزاجانی معروف به نقطه کافی مولف رساله نقطه الکاف که به غلط نام اورا روی تاریخ قدیم بابیه نهاده اند غیر از میرزا آقاجان کاشی است که در لوح میرزا نعیم یاد شده است. در خاتمه از محبت بی شائبه دوست مهربان آقای دکترباهر که نسخه ای از نشریه مشتمل بر انتقاد آقای دکتر داودی را در اختیار این جانب نهاده بودند صمیمانه سپاسگزارم و از تطویل در بیان پوزش می خواهد.
برگرفته از : ماهنامه "گوهر" ، سال چهارم ، خردادماه 2535 شماره مسلسل 39 صفحات 208-200
منبع:بهائي پژوهي
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}